کد مطلب:5843 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

پیامبر مسلمانان را قطعه قطعه می کند
بخاری [1] آورده است:

«ثابت» از «انس» نقل چنین می كند:

مردمی بیمار بودند. عرض كردند: ای رسول خدا! ما را پناه ده و اطعاممان كن.

پیامبر دستور داد كه نزد شترچرانش بروند و از شیر و بول شتر بیاشامند!

آن ها نزد شترچران رفتند و از شتر، شیر و بول آشامیدند و درمان شدند؛ پس شترچران را كشتند و شتر را دزدیدند.

پیامبر آگاه شد، در پی آنان فرستاد. آن ها را آوردند. پس دست ها و پاهایشان را قطع كرد و با میخ های داغ چشم هایشان را بیرون آورد، پس آنان را می دیدم كه زبان را بر روی زمین می مالیدند تا می مُردند.

آیا هیچ مسلمانی باور می كند پیامبری كه از مُثله و قطعه قطعه كردن انسان ها نهی می نماید، خودش شخصاً دست و پای گروهی را قطع كند و سپس با میخ های داغ دیده هایشان را از حدقه بیرون آورد، زیرا شترچرانش را كشته اند و اگر فرضاً این ها شترچران را مُثله كرده بودند، باز هم بهانه ای بود كه با آن ها معامله به مثل شود كه البته این هم وارد نیست.

وانگهی چگونه پیامبرصلی الله علیه وآله بدون بحث و تحقیق و بدون شناخت قاتل از میان آنان، همه را بدون استثنا قطعه قطعه می كند.

شاید بعضی بگویند كه همه آنان در قتل آن شخص شركت داشته اند.

آیا در توان پیامبرصلی الله علیه وآله نبود كه آنان را ببخشد و مورد عفو خویش قرار دهد، چرا كه آن ها به هر حال مسلمان بودند و دلیلش هم این است كه خطاب به پیامبر گفته اند: یا رسول الله! آیا رسول خدا این سخن خداوند را نشنیده بود كه می فرماید: «وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوْا بِمِثْلِ ما عُوْقِبْتُمْ بِه، وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ» [2] ؛ و اگر خواستید مجازات كنید، پس به همان گونه كه مورد ستم قرار گرفته اید، عقاب و مجازات كنید و اگر صبر كنید، برای صابران و بردباران بهتر است.

شأن نزول آیه این است كه وقتی حضرت حمزه سیّدالشهدارحمه الله عموی پیامبر را كشتند و جگرش را درآوردند و بدنش را قطعه قطعه كردند، پیامبرصلی الله علیه وآله كه قلبش بسیار سوخته بود، عصبانی شد و وقتی عمویش را در آن حال دید فرمود:

اگر خداوند به من قدرت بدهد هفتاد نفر از آنان را قطعه قطعه خواهم كرد [3] .

پس این آیه نازل شد: حضرت فرمود:

پروردگارا صبر كردم. و از وحشی، قاتل عمویش و هند كه جسد مباركش را قطعه قطعه كرده بود و جگرش را درآورده بود، در گذشت [4] .

دلیل بر شگفتی روایت این است كه خود راوی نیز آن را مورد تعجب قرار داده و می گوید:

قتاده گفت: محمّد بن سیرین گفته است كه این جریان قبل از حكم حدود واقع شده است تا كار پیامبر را صحیح جلوه دهد.

حاشا كه رسول خداصلی الله علیه وآله كاری را از پیش خود قرار دهد، پیش از آن كه خدایش حكم آن كار را برایش بیان نماید و اگر پیامبر در كارهای كوچك، هیچ حكمی نمی كرد تا وقتی كه وحی بر او نازل شود، در مواردی كه حدود است و موجب ریختن خون مردم است، چگونه خواهد بود؟!

بسیار آسان است برای كسی كه در این روایت ها مقداری تأمل می كند كه بداند این ها از ساخته های امویان و پیروانشان است تا حكّامی را كه از قتل بی گناهان و مثله كردن آنان به بدترین شكل بر اساس تهمت و حدس و ظن، كوتاهی نمی كنند، مورد رضایت خویشتن قرار دهند و دلیل آن در پایان همان حدیث مشخص شده است، چرا كه بخاری نقل می كند:

سلام گفت: به من خبر رسید كه حجاج به انس بن مالك گفت: مرا حدیث كن از شدیدترین مجازاتی كه پیامبر، مجازات كرده است؛ پس او این حدیث را برایش نقل كرد!! این خبر به حسن رسید، گفت: ای كاش این حدیث را برای حجاج نقل نمی كرد!

از این روایت، بوی دروغ آشكارا به مشام می رسد، زیرا معلوم است كه برای رضایت دل حجاج ثقفی وضع شده است؛ همو كه در زمین بسیار فساد می كرد و هزاران بی گناه از شیعیان اهل بیت را به قتل می رساند و آنان را مثله می كرد و دست و پاهایشان را قطع و دیدگانشان را با میخ آهنین بیرون می آورد و زبان ها را از فقا بیرون می كشید و زندگان را آویزان می كرد تا با آفتاب سوزان بدنشان بسوزد و مانند چنین روایتی قطعاً اعمالش را صحیح جلوه می دهد چرا كه در این صورت به پیامبرش اقتدا كرده است و به سخن قرآن عمل نموده است!! «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّه اَلْعَلیّ الْعَظیم».

و به همین مناسبت بود كه معاویه در شكنجه و مثله كردن مسلمانان و شیعیان علی تفنّن می كرد چه بسیار شیعیانی را كه با آتش سوزاند و چه بسیار بی گناهانی را كه زنده به گور كرد و چقدر مؤمنین را بر شاخه های درختان به دار كشید و از روش هایی كه وزیرش عمرو بن عاص، در این زمینه به كار گرفته بود این بود كه محمّدبن ابی بكر را قطعه قطعه كرد و در پوست الاغی گذاشت و در آتش انداخت كه بسوزد [5] .

و برای این كه شهوترانی ها و كاری های زشت خود را صحیح جلوه بدهند، ببینید كه چه تهمت هایی را به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله زده اند:


[1] صحيح بخاري، كتاب الطب باب «الدواء بألبان الابل» ج7، ص13.

[2] نحل (16) آيه 126.

[3] چنان كه در برخي روايات آمده است.

[4] سيره نبويه ابن هشام، ج3، ص101.

[5] تاريخ طبري، ج5، ص104؛ مروج الذهب، ج2، ص409.